مامانه بیچاره
سلام عسلم مادر الان تو در خواب نازی،اونم با هزار زور و زحمت جیگر مامان.یه چند مدتیه که خوابت بهم خورده و شبا خیلی دیر میخوابی و من با یه عالمه کار و چشمایی که از فرط خواب آلودگی قرمزه و داره هم میاد ،باید منتطر بمونم که تو بیای و بهم بگی:ماما جی جی اونوقت من از فرط خوشحالی عین ترقه از جام میپرم و سریع السیر برات شیرت رو آماده میکنم و تو رو میذارم رویه پام،اگه خیلی خوش شانس باشم در حین شیر خوردن میخوابی و اگه روز بد من باشه اونوقت،شیرت رو میخوری و از رویه پام قل میخوری و میگی نهههههههه و به خواهش هایه این مامان بیچاره و خسته و وا مونده که هی التماست میکنم که بخوابی،گوش نمیدی و میگی نهههههههههه و منو با یه دنیا نا امیدی میذاری و میری و...